• وبلاگ : فرص الخير( فرصتها مانند گذشتن ابرها ميگذرند)
  • يادداشت : روايت اول: او.......
  • نظرات : 3 خصوصي ، 29 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهاجر 

    نفهميدم اينو :

    تمريني که وقتي به ثمر نرسيد نتيجه ش ميشه يه عبارت:
    باختم............. باختم
    شايد اگه ما هم باختن رو ياد بگيريم شهيد بشيم

    راستي بابت زحمت پست قبلي هم ممنون

    پاسخ

    خواهش ميکنم از بابت پست قبلي
    توضيحش باشه آخر ماجرا
    اين روايت ادامه داره.کم کم ميذارم قسمتهاي ديگه ش رو