سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از جمله دشمن ترینِ آفریدگان نزد خدا، کسی است که ایمان آورده و سپس کفر ورزیده است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 

 

 

فرص الخیر( فرصتها مانند گذشتن ابرها میگذرند)

بسم رب الشهدا

وصیت شهدا یعنی پلکانی به آسمان

از همان اول بگویم که این نوشته نه به خاطر دغدغه سیاسی نوشته شده و نه در پاسخ جدیدی به آنچه رخ داده است. کسی که این سطور را مینویسد نه فرص الخیر است نه راحیل و نه حتی رهرو شهدا. نویسنده این سطور فقط خودِ خودِ من است. یعنی منِ حقیقی. یعنی همان کسی که حتی آن زمانی که مجال نوشتن نداشت چیزهایی برایش از جان عزیزتر بود.

گاهی نوشتن سخت است؛ چرا که واژ ها زنده اند و زندگی می کنند و وقتی به زبان می آیند، برای همیشه در فضای بین ما معلق می مانند. گاهی نوشتن سخت است چون چیزی میبینی یا می شنوی که انتظارش را نداری. اما اگر نگویم خودم نیستم. خیلی خوب میدانم که بصیرت را مرزی نازکی است میان گفتن و نگفتن. خیلی خوب میدانم که باید محتاط بود و از برخورد احساسی پرهیز کرد، اما این را هم میدانم که قلبی که می شکند خیلی سخت التیام می یابد و وای به وقتی که این قلب در سینه ای بتپد که شهیدی تقدیم کرده. وای به وقتی که در میانه حل منازعات سیاسی نامی هم از وصیت نامه شهدا بیاوریم

من کوچکتر از آنم که در نوشته خود شخص رئیس قوه قضا را مورد خطاب قرار دهم و این حرف قطعا ناظر به این مسئله است که من در برابر درجه علمی و مسئولیت تحت امر ایشان احساس کوچکی و تواضع میکنم اما با خودم عهدی دارم و ان اینکه هیچ چیز ، مگر ولایت، برایم از شهدا بزرگتر نباشد. پس اجازه دهید در چند کلمه از موضوعی که قلبم را به درد آورده سخن بگویم. بگذارید که این چند خط خطابی باشداز کسی که دغدغه خون شهدا را دارد به کسی که دغدغه خون شهدا را دارد. و من می خواهم در این چند خط تنها یک چیز بگویم و آن اینکه وصیت نامه شهدا برای ما در حکم نردبانی برای صعود به آسمان است. میخواهم بگویم که  ما خاک راه شهدا را توتیای چشم میکنیم و حتی تاب نمی آوریم که قبل و بعد از  عبارت "وصیت شهید" حرفی به ناروا بر زبان آورده شود. چه رسد به اینکه این حرف را یکی از کسانی به زبان آورد که ما چشم امید به انجام وظیفه او در برابر بی عدالتی بسته ایم

ای کاش که بعضی حرف ها هرگز به زبان اورده نمیشد.ای کاش دلی نمیشکست. هنوز هم علت این قسمت از صحبتهای ایشان را نمی فهمم. تا پیش از خواندن این قسمت از صحبتهایشان داشتم به زاویه نگاه دیگری فکر می کردم که هر چند انتقاداتی به آن داشتم ، اما میشد که راجع به ان بچث کرد. اما خواندن این قسمت مذکور قبلم را به درد آورد. گمان میکنم که حضرت استاد با فضای قطعه 26 و نوشته های دلنشین حاج حسین قدیانی اشنایی نداشته اند که چنین گفته اند. گمان میکنم که نمیدانند چه برای صاحبخانه قطعه 26 و چه برای ما که مهمان همیشگی این خانه پر نور بودیم هرگز موضوعی مهم تر از رشد و تعالی جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد و البته همگی ما خوب میدانیم که ساده ترین راه برای نیل به مقصود قانون مداری است. اما مسئله اینجاست که قانونی مهمتر هست و سلوکی عظیم تر و آن وصیت شهداست و شهادت طلبی. نمیدانم که اگر شهدا الان در بین ما بودند چه می کردند اما مطمئنم که برای اعاده حق و بر پایی عدالت از هیچ تلاشی مضایقه نمی کردند و این یعنی ترجمه ای از انچه در نامه فرمانده جنگ نرم آمده است.

سخن کوتاه! غرض من از گفتن همه این حرف ها این بود که حس کردم سکوت در برابر حرفی که قلب نازنین همسر شهیدی را رنجانده یعنی اینکه با گوینده هم صدا شوی و برای همین خواستم بگویم وصیت نامه شهدا قانون مکتوب زندگی ماست. و خانواده های شهدا از جان برای ما عزیزترند.

خدا کند که رهرو خوبی برای شهدا باشم. شهدا را یاد کیند با یک صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 






::: یکشنبه 89/9/28 ::: ساعت 8:47 عصر :::   توسط رهرو شهدا 
نظرات شما: نظر