سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، عبادت پیشه پاکیزه را دوست دارد. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 

 

 

فرص الخیر( فرصتها مانند گذشتن ابرها میگذرند)

بسم رب الشهدا

سلام به همه

چند وقت پیش برای تغییر فضا و .... از میهن بلاگ به پارسی بلاگ آمدم. با این امید که اینجا امکانات بهتر و فضای تازه ای دارد. اما کم کم کمبود ها خودش رو نشون داد. دوستان بعضا نمیتونستن کامنت بذارن، قرار دادن نوا و لوگو و ..... بسیار سخت بود. حتی امکان قرار دادن جدول ختم قرآن هم نبود و من مجبور بودم که لینکی از میهن بلاگ در اینجا بذارم. مترصد فرصتی بودم که به میهن بلاگ برگردم و به نظرم بهترین فرصت اولین جدول قرآن سال 90 بهترین فرصت بود

از همه دوستانی که در پارسی لاگ همراه من بودند دعوت می کنم که همچنان در میهن بلاگ به من سر بزنن.

( انشالله) برای آخرین بار:

لطفا برای دیدن سهمتون در جدول ختم قرآن به اینجــــــــــــــــــــــــــــــا سر بزنین

=========

به امید دیدار شما در میهن بلاگ :)))

www.forasalkhair.mihanblog.com






::: سه شنبه 90/1/2 ::: ساعت 12:16 عصر :::   توسط رهرو شهدا 
نظرات شما: نظر

بسم رب الشهدا

سلام علیکم جمیعا

ای کاش میشد با تمام انرژی سال نو رو تبریک بگم/ ای کاش ساده تر بود شادی کردن

ای کاش چهره معصوم بچه های بحرین از جلوی چشمم میرفت

بیایید امسال بعد از فرج آقا برای نجات مردم مسلمان و مخصوصا شیعیان بحرین دعا کنیم

بیایید برای نابودی غده سرطانی اسرائیل دعا کنیم

نکند که مصائب این روزها ما را از شعار صلی "مرگ بر اسرائیل" دور کند

دنیا هر چه میکشد از همین صهیونیسم جنایتکار است

برای همگی شما بهترین ها را از خدا میخواهم

سال نو/ فرصتهای نو/ موفقیتهای نو/ خبرهای نو

التماس دعای خیلی خیلی خیلی زیاد

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم احفظ سیدنا و قائدنا و مولانا سید علی الحسینی الخامنه ای

اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک تحت لواء ولیک





  • کلمات کلیدی :

  • ::: دوشنبه 90/1/1 ::: ساعت 12:0 صبح :::   توسط رهرو شهدا 
    نظرات شما: نظر

    بسم رب الشهدا

    سلام مادر

    این روزها فهمیده ام که حتی بهار هم میتواند روضه مجسم باشد. می دانی چرا؟ این روزها در هر خیابان توی باغچه مانندهای کوچکی گلهای بنفشه کاشته اند برای مژده دادن بهار و گل بنفشه را من به یاد توست که دوست دارم

    میرسد اینک بهار

    مادر مهربان گیتی

    کبودی صورت بنفشه ها صورت نیلی تو را برایم تداعی می کند و لطافتش زنانگی ات را. ظرافت بنفشه مار به یاد مادرانگی ات می اندازد و ملاحتش تصویری از لبخند زیبای تو در ذهنم میسازد. برای همین من عاشق بنفشه ام. بنفشه باید در فهرست معجزات الهی برای ابد ثبت شود.

    مادر

    یعنی اگر در کنار بستری از بنفشه بنشینم و دعا کنم تو صدایم را می شنوی؟ مادر یعنی می شود هر جا بنفشه ای کاشته شده گوشه ای از مزار تو را نمایندگی کند

     






    ::: پنج شنبه 89/12/26 ::: ساعت 10:13 صبح :::   توسط رهرو شهدا 
    نظرات شما: نظر

     بسم رب الشهدا

    مولای مهربان شب های سه شنبه سلام

    امشب دارم به دنیای بعد از ظهور فکر میکنم. به اینکه بعد از اینکه تو بیایی دنیا چگونه خواهد بود. اما این بار صدایی در درونم نهیب می زند که تو را چه به دنیا؟ خوب فکر کن و ببین خودت چگونه هستی؟

    مولای من

    آنقدر که از روایات در خاطر دارم در دنیای بعد از آمدن تو همه چیز سرجایش است و عدالت جاری است. اما نمیدانم که ارتکاب اشتباه و تصمیم غلط هم تعطیل می شود یا نه؟

    مولای جوانم

    تصور می کنم تو را که در تمام فنون زمان سرآمدی. تصورت میکنم که از همه امکانات زمانه بهره میبری و این بار مانند خورشید مجسم راه نشانمان میدهی؟ از خودم میپرسم که یعنی مولای من هم سایت یا وبلاگی خواهد داشت. یعنی تارنمایی هست که من هر صبح در هر گوشه دنیا که باشم با ذکر شریف بسم الله به سراغش بروم واز آخرین دستورات مولایم آگاه شوم. فرضا و فقط فرضا مولایم برای ایمیلی بفرستد که از امروز خوش ندارم از خانه بیرون بروی؛ آیا به سادگی چشم بستن هنگامی که خوابالوده ام شغل و تحصیل و موقعیت اجتماعی را فراموش کرده خانه نشین می شوم یا به سادگی یک ایمیل برای او میفرستم تنها و تنها با یک کلمه: چرا؟

    مولای صبورم

    حقیقتش را بخواهی جواب را نمیدانم . جواب این سوالها از محدوده درک منِ محدود به زمان و مکان خارج است. اما از یک چیز مطمئنم نه ارزشها نسبی هتند و نه ضد ارزشها. اگر حالا خود را به هر طریق موظف به عمل به دستورات شما میدانم پس بعدا هم باید بدانم. حتی اگر ندانم چرا. اگر به علم لدنی و مطلق شما معتقدم؛ اگر به حکم عقل و با باور قلبی ولایت پذیری را تنها راه سعادت میدانم پس همیشه باید ولایت مدار باشم. چه زمانی که مولایم دستور به پیشرفت و تلاش میدهد و چه زمانی که دستور به توقف و سکون. خودت برایم دعا کن که از تنور نهراسم

    آقای من

    یک چیز را میدانی؟ من این روزها دارم تمرین ولایت مداری می کنم. من این روزها مردی از سلاله پاک مادرت را فصل الخطاب میشناسم. چرا که باور دارم مرا به راه تو رهنمون می کند. من در درستی دسنوراتش شکی ندارم. دلتنگ که میشوم موسیقای کلام اوست ک آرامم میکند مردد که میشوم کلام گهربار او را مرور می کنم

    مولا

    می شود به حکم همین ولایت مداری کاری کنی که جوابم به آن نامه تنها و تنها یک عبارت باشد؟ سمعا و طاعتا

    مولا به حق صورت نیلی مادر خودت دستم را در این تندراه های پر هلاک بگیر

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 89/12/24 ::: ساعت 9:18 عصر :::   توسط رهرو شهدا 
    نظرات شما: نظر

    بسم رب الشهدا

    سلام به همه

    لطفا برای دیدن سهمتان به ایــــــــــــــــنجا رجوع کنید





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 89/12/24 ::: ساعت 11:15 صبح :::   توسط رهرو شهدا 
    نظرات شما: نظر

    بسم رب الشهدا

    سلام بر تو که در اسم و در رسم ستوده صفاتی*

    دلم خیلی خیلی تنگ شده.....دلم تنگ شده برای عیدی که عید بود..... برای سال تحویلی که سال تحویل بود...برای سفری که شیرین بود

    دلم تنگ شده برای وقت هایی که قبل از سال نو سوار ماشین می شدیم و به سمت تهران حرکت میکردیم. خوب یادم هست که به کمربندی قم که میرسیدیم خودم رو در قلب تهران حس می کردم. بچه تر که بودم پایان این سفر با دویدن من در راهروی باریک خانه و پریدن در بغل تو نوشته میشد و چقدر این محبت بی شائبه تو برای منی که روزها را در تنهایی شهری دور از تهران سپری می کردم شیرین می نمود

    دلم تنگ شده حتی برای سال های بعد از تو. برای آن روزهایی که برگه های پیک نوروزی که هدیه روزهای آخر سال به ما بود، با باد تندی که از پنجره ماشین به داخل می وزید تکان تکان میخورد و صدایش میشد موسیقی متن سفر ما

    دلم تنگ شده برای خنده های سرخوشانه بچگی هایم. دلم تنگ شده برای شادی حقیقی بازی با بچه ها. ای کاش که هیچ وقت بزرگ نمی شدم اگر که این بزرگ شدن نوید فاصله هایی را به من می دهد که تا ابد در روزهای میان من و هم بازی های زمان بچگی طنین می اندازد

    چقدر دلم تنگ شده برای ماهی قرمز توی تنگ. برای هفت سینی که هیچ وقت نچیدیم. برای پاسخ مادرم که می گفتند بعضی بچه ها الان دلتنگ بابایند و هفت سین ندارند

    چقدر دلتنگم برای صفای باطن قدیم و دوستی های گذشته. ای کاش امسال که سال را در تاریکی قیرگون نیمه شب تحویل می کنیم از گوشه ای از روشنی بهشتی که در آن آرمیده ای بیرون می آمدی و دوباره دستان پر مهرت را بر قلبم می گذاردی. این روزها خیلی خیلی بیشتر از قبل آرزو می کنم که ای کاش بودی 

    راستی چرا دنیای بی تو اینقدر تنگ است؟ تو جوابش را میدانی؟ چرا نفس کشیدن در دنیای بدون یاد تو انقدر سخت است؟ تو جوابش را میدانی؟

    دلم تنگ است دایی خوبم. خیلی تنگ. نظری بر من نمی کنی؟

    =====

    * احمد یعنی ستوده صفات

     






    ::: دوشنبه 89/12/23 ::: ساعت 7:46 عصر :::   توسط رهرو شهدا 
    نظرات شما: نظر

    بسم رب الشهدا

    حدود یک ماهی هست که نوزاد کوچکی به جمع بستگان من اضافه شده. پسر کوچولویی که قطعا با آمدنش به خانواده اش که شامل مامان و بابا و یک برادر بزرگتر بود امید و روشنایی هدیه کرده است. به نظرم یکی از معجزیات قطعی خدا در زمین همین معجزه حیات است. به قول رابیندرانات تاگور( صرف نظر این که یک شاعر بودایی بوده البته) " هر کودکی با این پیام به دنیا می آید که خدا هنوز از انسان نا امید نیست".

    القصه این مرد کوچولوی ما الان حدودا یک ماهه است و قطعا بزرگتر از قبل شده. وقتی من دیدمش چند روزه بود و بسیار خواستنی. بغلش که میکردی با خودش نور بهشت و شیرینی جنات عدن رو به همراه می آورد و روانت رو آرام میکرد. بسیار دوست داشتنی بود احساس سبکی وجودی که حالا حالاها زمان میبرد تا سنگینی این دنیا را بر شانه هاش باور کند.

    من در این مدت دارم به آینده روشن پیش روی او فکر می کنم. دستهای کوچکش به زودی گرفتن را خواهند آموخت و روزی میرسد که بزرگترها دور او جمع می شوند و از قدرتی که باعث می شود یک توپ خیلی خیلی کوچک را به گوشه ای پرت کند تعجب خواهند کرد. و چقدر دستهایش کوچک بود

    دستهایش چه حرفها که نمی زد

     این آینده روشن هر چه باشد کلیدش آموختن است و تجربه کردن. لطف خدا که همیشه قرین زندگی ماست به او فرصت کامل شدن خواهد داد که " ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی"،به او خواهد آموخت که  که دنیای اطرافش را بشناسد، صدا ها را تشخیص دهد و مثلا میان صدای مامان و بابا و برادر تمایز قائل شود؛ چهره ها را بشناسد و مثلا برای آدمهای غریبه ای که نمیشناسد معترض باشد. او روزی راه خواهد رفت و بعد حتی از کوهی بالا میرود، روزی خواهد نشست و می آموزد که در این قیام و قعود ذکر خدا را خواهد گفت؛ او روزی شکر گفتن را خواهد آموخت و یاد میگیرد که تنها خداست که باید در برابرش سجده کرد

     ای کاش همان قدر که دیدن را تجربه می کند نگاه کردن را هم فرا بگیرد، ای کاش در منار شنیدن، گوش دادن را بیاموزد، ای کاش که همراه راه رفتن بداند که در چه راهی دارد قدم میزند؛ ای کاش این دستهایی که گرفتن را می آموزند بخشش را بیشتر تجربه کنند. ای کاش همین طور که روز به روز بر شعور و درکش از هستی افزوده میشود شعار دادن را هم بیاموزد. چرا که شعار نماینده جهان بینی هر انسان است و انسانِ بدون مکتب انگار که چیزی کم دارد. اصلا خیال کن که بدن بدون سر است. ای کاش همان قدر که رشد می کند پرورش یابد. خدا کند که خوب بزرگ شود. یک کلام اینکه ای کاش این مرد کوچک هر چه می کند و میخواهد عاقبتش به خیر شود

    حرف آخر اینکه روزی این مرد کوچک مرا خاله خواهد نامید هر چند که خاله اش نیستم و اینها همه آرزوهای کسی است که هرچند خاله نیست اما او را به اندازه یک خاله واقعی دوست دارد

    =================

    توجه توجه توجه 

    سهم دوستانی که در قرائت قرآن برای آذرخش مهربونم شرکت کردن به شرح زیر است:( رجوع شود به چند پست قبل)

    مهره اضافه جزء 1
    بی دل جزء 2
    3 مهاجر جزء
    صبرا جزء 4
    م . رضوی جزء 5
    افق جزء 6
    سلاله 9 دی جزء 7

    رحمت خدا جزء 8
    عشقستان اسماعیل جزء 12
    12221157 جزء 22 و 23
    اقاقیا جزء 28و29
    رهرو شهدا جزء 30
    لازم به ذکر است که علت جا افتادن بعضی جزء ها این است که بعضی دوستان( از جمله خود من) جزئی را برای خواندن پیشنهاد داده بودند که همان لحاظ شد. اگر دوستان مایل هستن به جمع ما اضافه شوند؛ بسم الله
     






    ::: شنبه 89/12/21 ::: ساعت 8:23 عصر :::   توسط رهرو شهدا 
    نظرات شما: نظر