بسم رب الشهدا
این روزها در شهر من هر نفسی که فرو میدهی مشتی آلودگی و تیرگی را به درون ریه هایت دعوت میکنی. این روزها سرب سنگین توی هوا دخترک سه ساله را بیمار میکند. این روزها نفَس ها همه تنگ است.ماشین ها را زوج و فرد کزده اند و مسیر ها را محدود. نمیتوانی با هر شماره پلاکی به هر خیابانی وارد شوی.روزهای رفت و آمدت محدود است. این روزها آنقدر دود در شهرم هست که قله دماوند، این کوه سپید پای در بند، این گنبد گیتی، دیده نمی شود. این روزها خبری از باران نیست. از خانه که خارج میشوی تا برگردی سراپایت دودی میشود.
اما ای کاش این تمامی مشکل شهر من بود. ای کاش مسئله همین بود. ای کاش حال و هوایمان پاک تر از هوایمان بود. ای کاش به جای ایکه به دنبال تر کردن آسمان شهر با باران مصنوعی بودیم کمی تری چشم طلب می کردیم. ای کاش این همه تصاویر پر رنگ و لعاب فیلم های سینمایی خلوت بعد از نماز جمعه مان را به هم نمیزد. ای کاش که سطلهای سوخته هنوز به ما چشمک نمیزدند. ای کاش همان قدر که با سر بلندی زندگی می کنیم می شد که با سر افراشته در خیابان تردد کنیم. اما افسوس، حیف، حیف که سر بلند کردن در این خیابان های دودی یعنی مواجه شدن با کوهی از ناهنجاری. کوهی که هرچه دماوند ناپیداتر میشود بیشتر خودش را نمایان می کند. سربلند کردن یعنی دیدن دختران جوان بدون هویت یعنی دیدن پسران جوان بدون غیرت. سر بلند کردن یعنی دیدن اینکه هر چه این دود متراکم حجاب دیدن اطراف می شوند، چیزی دارد حجاب دورنی شهرم را نا پیدا تر میکند. سر بلند کردن یعنی اینکه میبینی زیر عکس شهدا که بر سر هر گوچه زده اند کسی ایستاده به چشم چرانی.سر بلند کردن یعنی افسوس. افسوس برای این همه سرمایه بندگی که به آن چوب حراج زده اند. پس همان بهتر که با سربلندی زندگی کنی اما در خیابانها سر به زیر باشی. هیچ ضابطه و قانونی نیست. هیچ محدودیتی وجود ندارد. همه با سرعت تمام در جاده بی خیالی و راحت طلبی در حرکتند. پس واقعا همان بهتر که نبینی این فروش آنلاین انسانیت را
اما چیزهایی هست که حتی اگر سرت پایین باشد بوی تعفنش تو را به خود می آورد.چیزی شبیه همین دودی که بی خبر حَلقَت را پر میکند، خُلقَت را تنگ می کند. و ان بوی تعفن نفس است. بوی تعفن نفوسی که قدرت طلبی کورشان کرده.آری همان نفسی را میگویم که کسی را وادار می کند تا روبروی ولی بایستد. استوانه باشی یا مکعب مستطیل فرقی نمیکند، زندان ساواک رفته باشی یا لندن مهم نیست.مهم این است که مقابل ولی ایستاده ای و این حتی بدتر از تنفس دمادم سرب است. چرا که با نفَس آلوده میشود زندگی کرد و به بهشت رفت اما با نفس آلوده حتی اگر حالا هم در بهشت(شداد) زندگی کنی سرانجامی جز دوزخ نخواهی داشت.
پس من به جای دعای باران، برای شهرم از خدا بصیرت طلب میکنم. بگذار آلودگی نفَس هایم بماند اما نفس آلوده از شهرم پاک شود.
نظرات شما: نظر
بسم رب الشهدا
قصد داشتم مطلب دیگری رو بنویسم که به دلیلی نشد.فرصت برای نوشتن آن مطلب به قید حیات زیاد است. شما را دعوت می کنم به خواندن دوباره این متن.عنوانش هست" شرمنده ام حسین و دیگر هیچ". سومین متنی که در فرص الخیر نوشتم. در آستانه میلاد خجسته مولایم حسین. شرمنده ام اگر با یک متن تکراری وقت شما را میگیرم اما عشق بازی با حسین آداب نمیشناسد. خصوصا اینکه در آستانه سالروز این اتفاق تلخ هم هستیم و من خواستم به استقبال که نه .....بگذریم؛ که از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است.
شرمنده ام حسین و دیگر هیچ
بسم الله النور
رجب هم رفت! ساکت،بی خبر،قبل از اینکه به کفایت گلی بچینم از این بوستان و شعبان در راه است.ماه نجات،ماه اتصال به خدا، ماه آمادگی برای رمضان...............اما برای من شعبان امسال با یک شرم بزرگ همراه است.آمده ام قبل از آمدن شعبان، ماه مولود مولایم حسین، معذرت بخواهم از مادرش.اشک شرم بریزم پیش پای جدش.آمده ام متوسل شوم به پدرش که ببخشد مرا؛ آمده ام بگویم مولا نکند بیایی و از ما دلگیر باشی!
شرمنده ایم به خاطر عاشوری پارسال! گوش هایمان هنوز زنگ می زند از صدای سوت ها و کف ها.....آ ه ه ه ه ه ه که قلبم هنوز تپیدنش عادی نیست...........مولا به جان عزیزت که نه! به جان ناقابل خودم نمی دانستیم چنین می شود، باور نمی کردیم چنین رذالتی ممکن باشد.ما آن موقع در گوشه ای سر به دیوار غم گذاشته بودیم و بر بی پدر شدنمان گریه می کردیم.......باور نمی کردیم چنین پستی ای را...که اگر می دانستیم بدنهایمان را سپر گوشهای اسرای کربلا می کردیم
وای که دیدن این زشتی ها خون به دلمان کرد. اگر نبود فرزندت سید علی که دست لطف بر قلب های خسته مان بگذارد با چه رویی تا اینجا می رسیدیم؟ حسین من سوت ها را که می شنیدم، کف زدنها را که می دیدم، یاد رقیه سه ساله ات می افتادم انگار که آنجا حاضر است و زخم های دوری اش تازه میشود حس می کردم صورت کبودش این بار از شرم است که کبود تر می شود.آخر بابای مهربان عالم رفته باشد، و عده ای این طور شادی کنند...........مولا شرم بر من! در شهر من؛ در همین خیابانی که دانشگاه من است عده ای خاطر عزیزت را مکدر کنند و من زنده باشم!!؟؟؟؟
یا اباصالح تو شاهد باش که ما تبرّی می جوییم از کسانی که چنین کردند.تبرّی می جوییم از کسانی که سکوت کردند، تو شاهد باش که ما هرچه فریاد داشتیم کشیدیم در نه دی............و چه روز خوبی بود نه دی.چه فریادهای پر خروشی ! چه تبرّی بی سابقه ای!چه جمعیتی!
مولای من به همان صداقت قدم های ما در آن جمعیت، به همان اشک های شرم ما در گوشه کنا رخیابان قسمت می دهم با قلب راضی بر ما وارد شو. تو را به مادرت زهرا با دلگیری از ما قدم به تقویم دل ما مگذار.........مولا ببخش ما را.........مولا با قلب روشن برما وارد شو که ما به جز شما کس دیگری در این عالم نداریم. از ما راضی باش که ما تنهاییم
=============
پ. ن: این فقط یک دلنوشت بود.همین
اگر کلمات شایسته مولایم نیست از کوچکی قلم من است شما با وسعت دل نورانی خود بخوانید
ترسیدم عمرم کفاف ندهد تا عاشورای بعد برای معذرت خواهی
شهدا را یاد کنید با یک صلوات
++++++++++++++++++++++++++++
متن را که دوباره خواندم دیدم که میشود جاهایی از متن را اصلاح کرد، اما ترجیح میدهم که به احترام آن حس ناب قدیمی تغییرش ندهم.
نظرات شما: نظر
بسم رب الشهدا
مولای مهربانم سلام
مولا میدانی که به قصد سیاحت مهمانت نمیشوم که مقصد مرا از مقصودم گم کند. بگذار یک امشب به جای مسجدی که منسوب به توست قلبم را روانه کنم به جایی که مضجع شریف جدت است. بگذار قلبم را روانه کربلای حسین کنم. بگذار از زیارت ناحیه مدد بگیرم به جای خواندن اذن دخول
مولایم مهدی
محرم که میشود من با خودم خلوت می کنم.اطرافم را از هر چه هست خالی میکنم. رها می شوم در عشق حسین و او مرا غرق میکند در لطف خویش. پس خرده نگیر از من اگر دلم راهی حرم حسین شده.
أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الَّذی سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ فی سِـرِّهِ وَ عَلانِـیَـتِـهِ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ سلام بر حسین که جانش را تقدیم نمود ، سلام بر آن کسى که در نهان و آشکار خدا را اطاعت نمود ، سلام بر آن کسى که خداوند شفا را در خاکِ قبرِ او قرار داد ، سلام بر آن کسى که (محلِّ) اجابتِ دعا در زیرِ بارگاه اوست
سلام بر آنکه پیکرش به خون آغشته شد / سلام بر آنکه حُرمت خیمه گاهش شکسته شد / سلام بر آنکه ساکن کربلاست/ کربلا..................... کربلا...........کربلا
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
سلام بر آن ستمدیده بدون یاور/ سلام بر آنکه با خون جراحتهایش غسل داده شد/ سلام بر آن سر بالا رفته بر نیزه ها/ سلام بر گونه خاک آلوده/ سَر...........سَر ..........سَر.............سَر یعنی رأس الحسین/ امان از دل زینب/زینب جان آرام.زینب جان صبر. زینب سَر را رها کن
در زلف چون کمندش ای دل نپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
أَلسَّلامُ عَلَیْک َ یا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِکَةِ الْمُرَفْرِفینَ حَوْلَ قُبَّتِک َ ، الْحافّینَ بِتُرْبَتِک َ، الطّـآئِفینَ بِعَرْصَتِک َ ، الْوارِدینَ لِزِیارَتِک َ ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ فَإِنّی قَصَدْتُ إِلَیْک َ ، وَ رَجَوْتُ الْفَوْزَ لَدَیْک َ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِک َ ، الْمُخْلِصِ فی وَِلایَـتِک َ، الْمُتَقَرِّبِ إِلَى اللهِ بِمَحَبَّـتِک َ ، الْبَرىءِ مِنْ أَعْدآئِـک َ ، سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِک َ مَقْرُوحٌ ، وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِکْرِک َ مَسْفُوحٌ ، سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ ، الْوالِهِ الْمُسْتَکینِ سلام برتو اى مولاى من و برفرشتـگانى که بر گِـردِ بارگاه تو پَر مى کِشند ، و اطرافِ تُربتـت اجتماع کرده اند، و در آستانِ تو طواف مى کنند، و براى زیارت تو وارد مى شوند، سلام برتو من به سوى تو رو آورده ام، وبه رستگارى درپیشگاه توامیدبسته ام، سلام برتو سلامِ آن کسى که به حُرمتِ توآشناست، و درولایت ودوستىِ تومُخلص و بى ریا است ، وبه سببِ محبّت و ولاى تو به خدا تقرّب جسته، و ازدشمنانت بیزاراست، سلام کسیکه قلبش ازمصیبت تو جریحه دار، و اشکش به هنگام یادتو جارى است، سلام کسیکه دردناک وغمگین وشیفته وفروتن است
یا مولای!
اگرچه زمانه مرا به تأخیر انداخت، و مُقدَّرات الهى مرا ازیارىِ تو بازداشت، ونبودم تا با آنانکه باتو جنگیدند بجنگم، و با کسانیکه با تو اظهار دشمنى کردندخصومت نمایم،(درعوض)صبح و شام برتو مویِه میکنم، و به جاى اشک براى توخون گریه میکنم، از روى حسرت وتأسّف و افسوس برمصیبت هائى که برتو وارد شد،تاجائى که ازفرط اندوهِ مصیبت، وغم و غصّه شدّتِ حزن جان سپارم
مولای مهربان شب های سه شنبه
اینها حرف های من نیست اینها ذکر مصیبت توست در ماتم عظیم جدت.همان ماتمی که در آسمانها و زمین بی مانند است. همان ماتمی که از آدم تا خاتم بر ان گریسته اند.
مولای جوانم
یاریم کن که از عشق حسین به معرفت وجود مقدست نائل شوم. مولا در این تاریکی دستم را بگیر
نظرات شما: نظر
بسم رب الشهدا
سلام به همگی
باور دارم که اشک برای حسین دل ها را حسینی می کند. همه برای مهدوی شدن دعا کنیم
لطفا برای دیدن سهمتون به اینجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا رجوع کنید
نظرات شما: نظر
بسم رب الشهدا
همین عکس حرف ها دارد برای گفتن. هر کس که در این چهره منور نظر کرد و عاشق نشد باید از خودش بپرسد که در کجا باید نفس را قربانی می کرده که نکرده. من در این جمال نورانی که نظر میکنم،به یاد می آورم نماز جمعه باشکوه 29 خرداد 88 را. به یاد می آورم نماز جمعه بی مانند 14 خرداد 89 را. به یاد می آورم نماز عید فطر را. به یاد می آورم شجاعت و صلابت و ولی مداری امامم سید علی را. این روزها زیاد مرور می کنم خاطراتم را.این روزها عطر بی نظیر یوم الله 9 دی زیاد در مشام خاطره ام می پیچد.
هر چه میگذرد بیشتر می فهمم دینم را به رهبرم. هر چه میگذرد بیشتر میشناسم عمق درایت و تدبیر مولایم را. هر چند از همان روز که جان عزیزش را تقدیم مولای مهربان شب های سه شنبه کرد دانستم که دنیا شاهد شجاعت مهدوی مردی خواهد بود که در دیانت، شجاعت، علم و تدبیر مانند ندارد. و همین شد که عالم معترف شد به قدرت و صلابت جمهوری اسلامی.
همین بود رمز استقبال بی نظیر از رئیس جمهور در لبنان.خدا کند که دکتر عزیز بداند که آبرویش امانتی است که سید علی روحی فداه به او بخشیده. خدا کند که بداند عزتش از آن جمهوری اسلامی ایران است. خدا کند که بداند اگر با شجاعت در همه صحنه ها حاضر میشود این خون پاک سیصد هزار شهید است که همراهی اش می کند. خدا کند که قد ربشناسد که میشناسد. بسیار دیده ام تواضعش را در برابر خانواده های شهدا.
" این روزها که میگذرد نه هست های ما چونان که بایدند نه باید های ما" آری درست است. عده ای چنگال تیز کرده اند برای دریدن پیکر این انقلاب. عده ای که قدرت طلبی و اسارت نفس آنها را به کتمان حقیقت عظیم ولایت فقیه وادار کرده طمع کرده اند به داشته های انقلاب اسلامی. اما جملگی کور خوانده اند. جملگی غلط فهمیده اند اوضاع را.
مگر در طول سالهای دفاع مقدس که جوانان این مرز و بوم دست خالی مقابل یک دنیا ایستادند ما یک وجب از خاک کشور را به کسی دادیم که حالا با این همه پیشرفتهای عظیم، این همه فن آوری های نو، با انرژی هسته ای و سلولهای بنیادی، با این همه تجهیزات دفاعی و نظامی، با این همه قلبهای پرشور و جوان مان سر در مقابل کسی خم کنیم و ذره ای از اقتدار و موقعیت کشور را به کسی باج بدهیم
می گویید که ما بخشی از تاریخ سی ساله را نوشته ایم؟ خب نوشته باشید. می گویید ما از خاطرات امام روح الله سهمی داریم؟ خب داشته باشید. بنا به گفته همین امام روح الله میزان حال فعلی مردم است و رای ملت. شما به کدام یک از این دو احترام گذاشته اید که حالا از ما طلب توجه و التفات دارید؟ اصلا همین شما نبودید که عکس پاره امام را دیدید و عاملین را خداجو خواندید؟
16 آذر نزدیک است.کاری نکنید که برای همیشه و تا ابد از حافطه تاریخی ما خارج شوید. کاری نکنید که برای همیشه راهی "زباله دان تاریخ" تان کنیم. از خدا برای خود نجات و هدایت طلب کنید. اگر نه بدانید که صبح نزدیک است و نور روز عیان خواهد کرد آن چه را در تاریکی فتنه پنهان کرده بودید. از خدا بترسید که همان قدر که رحمت خدا شامل توابین می شود، صفت قهر خدا به ظالمین بسیار نزدیک است
نظرات شما: نظر
بسم رب الشهدا
سلام مولای غریب من
شرمنده و خجلم از رویت/ باز هم این حجم سنگین دلتنگی غروب جمعه به یادم انداخت که منتظَری هست که آمدنش دیر شده.
مولای مهربانم
این جمعه را هم به صورت نیلی مادرت بر ما ببخش
==============================
پ.ن: دوستان خوبم ازتون میخوام که دعام کنید. کار مهمی رو شروع کردم که برای انجام درستش به دعای همه شما احتیاج دارم و البته به معجزه دعای دسته جمعی شما خوبان به درگاه حضرت حق باور دارم. لطفا در دعاهای خالصانه تون به یاد من هم باشید
نظرات شما: نظر
بسم رب الشهدا
این بار نوبت کسی است که اسمش شیرین است و رسمش تلخ. این بار مخاطب من شیرین عبادی است.
عهد کرده ام که از حیطه ادب خارج نشوم چرا که دستی که با وضو می نویسد جز با ادب با روش دیگری میانه ای ندارد.اما باید موضوعی را روشن کنم و آن اینکه این بار من یعنی من.همان ضمیری که نشان دهنده یک هویت و موجودیت تام و تمام است و این بار تو تنها ضمیر مفلوکی است که برای صدا کردن موجودی بی هویت و خود فروخته به کار می رود؛ و میترسم که روزی از من حساب بکشد که چرا در این متن به کارش برده ام.
و اما تو
چند کلامی بیش با تو نمی گویم. ارزش وقتم بیش از این است که برای تو صرفش کنم.پس خوب گوش کن که یک بار بیشتر نمی گویم حرفهایم را.
شیرین خانوم
میخواهم بدانی که تو برای من هیچی. اول زمانی که تو را شناختم همان وقتی بود که آن جایزه منفور صلح صهیونیستی را تقدیمت کرده بودند. عصبانی بودم از تو وقتی به عنوان یک ایرانی با آن وضع فلاکت بار برای گرفتن جایزه حاضر شدی. از همان زمان بود که فهمیدم خود فروخته ای بیش نیستی. از ذهنم خارج شدی و تنها تاسفم این بود که هر دو اهل یک دانشگاهیم
شیرین خانوم که به تلخی میزنی
شنیده ام و دیده ام این روزها، که میزبانانت را به جنگ سخت علیه ایران تحریک میکنی. مطمئن باش که قبل از نیروی شجاعت مردان مسلمان این سرزمین از نیروی ایمان زنان مسلمان ایرانی شکست خواهی خورد.
ای برنده جایزه صلح صهیونیستی ای واجد افکار سخیف فمنیستی ای شیرین ی که تلخی
بدان که هیچی. از هیچ هم هیچ تر حتی همان کسانی که برایشان خودکشی میکنی تو را تنها یک خائن می پندارند و آن جا که واقعا بحث عمل پیش بیاید تو را همچون تفاله ای دور خواهند ریخت. بدان اگر هنوز هوایت را دارند برای این است که تاریخ انقضایت هنوز نرسیده است.
حرف آخر با شیرینک
شاید منتظر باشی که عکسی از تو در اینجا بگذارم اما باور کن که هزاران بار ترجیح میدهم که عکسی از این هنرپیشه های خود فروخته هالیوود بگذارم اما عکس تو را نه. چه آنها اسیر این موج سیاهی هستند که در آن رشد می کنند و خائن به خودند.اما تو در خیانت به یک ملت خباثت را از حد گذرانده ای
نظرات شما: نظر