بسم رب الشهدا
این بار نوبت کسی است که اسمش شیرین است و رسمش تلخ. این بار مخاطب من شیرین عبادی است.
عهد کرده ام که از حیطه ادب خارج نشوم چرا که دستی که با وضو می نویسد جز با ادب با روش دیگری میانه ای ندارد.اما باید موضوعی را روشن کنم و آن اینکه این بار من یعنی من.همان ضمیری که نشان دهنده یک هویت و موجودیت تام و تمام است و این بار تو تنها ضمیر مفلوکی است که برای صدا کردن موجودی بی هویت و خود فروخته به کار می رود؛ و میترسم که روزی از من حساب بکشد که چرا در این متن به کارش برده ام.
و اما تو
چند کلامی بیش با تو نمی گویم. ارزش وقتم بیش از این است که برای تو صرفش کنم.پس خوب گوش کن که یک بار بیشتر نمی گویم حرفهایم را.
شیرین خانوم
میخواهم بدانی که تو برای من هیچی. اول زمانی که تو را شناختم همان وقتی بود که آن جایزه منفور صلح صهیونیستی را تقدیمت کرده بودند. عصبانی بودم از تو وقتی به عنوان یک ایرانی با آن وضع فلاکت بار برای گرفتن جایزه حاضر شدی. از همان زمان بود که فهمیدم خود فروخته ای بیش نیستی. از ذهنم خارج شدی و تنها تاسفم این بود که هر دو اهل یک دانشگاهیم
شیرین خانوم که به تلخی میزنی
شنیده ام و دیده ام این روزها، که میزبانانت را به جنگ سخت علیه ایران تحریک میکنی. مطمئن باش که قبل از نیروی شجاعت مردان مسلمان این سرزمین از نیروی ایمان زنان مسلمان ایرانی شکست خواهی خورد.
ای برنده جایزه صلح صهیونیستی ای واجد افکار سخیف فمنیستی ای شیرین ی که تلخی
بدان که هیچی. از هیچ هم هیچ تر حتی همان کسانی که برایشان خودکشی میکنی تو را تنها یک خائن می پندارند و آن جا که واقعا بحث عمل پیش بیاید تو را همچون تفاله ای دور خواهند ریخت. بدان اگر هنوز هوایت را دارند برای این است که تاریخ انقضایت هنوز نرسیده است.
حرف آخر با شیرینک
شاید منتظر باشی که عکسی از تو در اینجا بگذارم اما باور کن که هزاران بار ترجیح میدهم که عکسی از این هنرپیشه های خود فروخته هالیوود بگذارم اما عکس تو را نه. چه آنها اسیر این موج سیاهی هستند که در آن رشد می کنند و خائن به خودند.اما تو در خیانت به یک ملت خباثت را از حد گذرانده ای
نظرات شما: نظر