سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
 

 

 

فرص الخیر( فرصتها مانند گذشتن ابرها میگذرند)

بسمرب الشهدا

بند های تعلقم را تو بگسل

یا سیدی و مولای سلام علیک

مولای مهربان سب های سه شنبه، این سفر دارد به نیمه می رسد و من هنوز درگیر این همه تعلق هستم. بند های تعلقم هنوز پابرجایند و من اسیر این دنیا....ای کاش که گسستن ساده بود. ای کاش مانند این کلماتی که استخدامشان میکنم برای صحبت با تو، می شد وردی خواند؛ ذکری گفت و یا کاری کرد که آمدنت را آسان کند. ای کاش آمدن تو ربطی به آمادگی این عالَم نداشت. ای کاش که تو هر لحظه ظهور می کردی.ای کاش باور می کردم که تو هر لحظه حضور داری

مولای من و سیدی

ای کاش که می آمدی..............ای کاش.........






::: سه شنبه 89/10/7 ::: ساعت 10:35 عصر :::   توسط رهرو شهدا 
نظرات شما: نظر