بسم رب الشهدا
حال و روز این روزهای سران فتنه را که میبینم دلم برایشان می سوزد. میدانی چرا؟ چون فهمیده ام که خود را به خواب خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرگوشی زده اند. یعنی گوشهایشان را سپرده اند به مشتی سیاستمدار از خدا بی خبر که این روزها حتی ثروت هم ندارند چه برسد به قدرت. ای کاش موضوع ساده ای را می فهمیدند. ای کاش ساده ترین قانون اقتصادی را میشناختند. ای کاش از cost - benefit خبر داشتند. هزینه - فایده اولین و بدیهی ترین قانون اقتصادی است. همه آدم ها در همه انتخابهایشان آن را به کار میبرند بی آنکه از آن خبر داشته باشند. معنای ساده اش می شود اینکه هیچ کس کاری را انجام نمی دهد مگر اینکه فایده انجام آن کار از هزینه اش بیشتر باشد. ساده است نه؟ ای کاش موسوی و کروبی این مسئله ساده را میفهمیدند که در نظر دولتمردان آمریکایی تنها و تنها دو مهره ساده اند. چیزی در حد عامل تولید . ان هم عامل تولیدی که دارد استثمار می شود. ای کاش میفهمیدند که استعمار زبون که این روزها با بحران مالی روبروست و از طرف دیگر باید با تحولات خاورمیانه ای که زمانی برایش خوابهای رنگی میدید کنار بیاید؛ از آنها استفاده میکند بلکه خیال ناخوش نابودی جمهوری اسلامی باعث سرازیر شدن دلارهای صهیونستهای نژاد پرست بی همه چیز به جیب سوراخ آمریکایی صهیونیستی شان شود. ای کاش میفهمیدند که اربابانشان دارند از آنها بهره می شکند. ای کاش میفهمیدند که منحنی تولیدشان دارد به نقطه عطفش میرسد و این یعنی که هزینه نهایی اسم و رسمشان دارد از فایده نهایی موجودیتشان بیشتر میشود.ای کاش میفهمیدند که آمریکا و اسرائیل به زودی این بنگاه شاشیعه پراکنی را به خاطر زیان دهی اش تعطیل خواهند کرد . ای کاش میفهمیدند که خیلی وقت است نقطه سر به سر تولید را رد کرده اند.ای کاش میفهمیدند که برای سرمایه داران بی مایه آمریکایی این سبزی دلار است که سخن میگوید نه سبزی فتنه ای که به پای کرده اند. ای کاش میدیدند که به زودی برای هشدار همفکرانشان کاغذی بر پیشانی سران فتنه میزنند با این مضمون: اینها رنگ شده اند مراقب باشید رنگی نشوید. ای کاش می فهمیدند که هیچ کس و در هر هیچ شرایطی به خائن اعتماد نمیکند. چون وقتی یک بار خیانت کردی می توانی برای بار دوم هم خائن شوی.. کی و کجایش را نمیدانم اما مطمئنم به زودی همین همسر رئیس جمهور سابق و نشانه دار عیالات متحده با لبخند ملیحی از پشت به آنها خنجر خواهد زد و در آن روز فقط یک سوال از موسوی و کروبی دارم. راستی آقایان خنجر از پشت چه حسی دارد؟
نظرات شما: نظر
بسم رب الشهدا
مولای مهربان شبهای سه شنبه سلام
دوباره سه شنبه شب شد و من مثل روح سرگردانی راهی دیار پاک یار شده ام. دوباره سه شنبه شد و من دلتنگی هایم را آورده ام. دوباره سه شنبه شد و.....
دوباره آمده ام که بار غصه هایم را بر دوش تو بگذارم. مولای مهربانم ای که مایه هدایت عالمی و مانند ستارگان که مایه امنیت آسمانند باعث امنیت زمینی. به دادمان برس که این روزها کُمِیت صداقتمان بدجوری لنگ میزند. کمکمان کن که بی تو در این گرداب وحشتناک حادثه ها حیرانیم
مولا دستمان بگیر که دنیا در پیش چشمانمان بس تاریک است
در این شب سیاهم گم گشته راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
نظرات شما: نظر
بسم رب الشهدا
لطفا برای دیدن سهمتان به ایــــــــــــــــــــــــنجا رجوع کنید.
نظرات شما: نظر
بسم رب الشهدا
سلام بر روح الله الموسوی الخمینی
سلام بر بزرگمردی که بودنش با بودن سایرین متفاوت بود. سلام بر کسی که 22 سال بعد از نبودنش دنیا دارد افکارش را می فهمد. سلام بر کسی بودنش به نام زمین بود اما به کام زمان تمام شد چرا که تا همیشه پرچمی که به اهتزاز در آورد بر تارک هستی خواهد درخشید
سلام بر خمینی روح خدا
سلام بر آنها که دوستش دارند و مِهرش را در دل میپرورند. و سلام بر سید علی که روح الله با قلبی آرام و روحی امیدوار از حضور او به دیدار حق شتافت و باور داشت که آنچه کاشته به ثمر خواهد رساند.
اللهم احفظ سیدنا و قائدنا و مولانا سید علی الحسینی الخامنه ای
و خدایا تو شاهد باش که ما بر سر عهد خویش مانده ایم. تو شاهد باش که پیمان نشکسته ایم. تو شاهد باش که روح الله و سید علی را از جان عزیزتر دانیم.
نظرات شما: نظر
بسم رب الشهدا
مولای مهربان شبهای سه شنبه سلام
همیشه با خود می گفتم که بعضی حرفها را باید گفت و بعضی ها را باید نهفت. این روزها آنقدر از نگفتنی ها سرشارم که یارای بر زبان آوردم گفتنی هایم نیست. بگذار این سفر فقط میان من و تو باشد. بگذار فقط تو حرفهای امشبم را پذیرا باشی
مولای مهربانم
نیک می دانم که سر رشته امورم در دستان با کفایت توست و تو خوب میدانی که گاهی در تشخیص درست از نادرست اشتباه میکنم. امشب با همه تضرعی که از یک قلب لرزان متواضع در برابر تو بر می آید از تو می خواهم که مرا از عواقب اشتباهاتم محفوظ بداری. از تو میخواهم که اگر ظلمی بر خودم رسانده ام تو اصلاحش کنی. از تو طلب میکنم که میان من و خدا واسطه شوی تا محبت بندگان صالحش را در قلبم فزون کند و حب دنیا و مافیها را از آن بزداید.
مولای مهربان شب های سه شنبه
چه بد طریقی است بی تو طی طریق کردن. چه زشت است دنیای بدون تو را دوست داشتن. چه تلخ است حب دنیایی که تو در آن نباشی. ای کاش که به همین قلب سرشار از عشقم نظر کنی و شر آن دنیای تاریک بدون تو را از من دفع نمایی. و ای کاش که به همین قلب سرشار از تواضعم نگاهی کنی و نور حضور گرم عاشقان راستینت را بر قلبم بتابانی
مولای نازنین هستی و ما فیها
مرا به شناخت خودت یاری کن که اگر بی شناخت تو از این عالم بروم به مرگ جاهلیت مرده ام. و چه بد عاقبتی است جاهلان را
سیدی و مولای
دعایم کن که این نسیان دارد بدجورآزارم میدهد.
مولا جان التماس دعا
نظرات شما: نظر
بسم رب الشهدا
لطفا برای دیدن سهمتون در ختم قرآن این هفته به اینجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا رجوع کنید
التماس دعا
نظرات شما: نظر
بسم رب الشهدا
این فقط صدای ذهن من است/ حوصله نداشتید نخوانید
امروز شنبه 16 بهمن است یا بهتر است بگویم بود. تنها 6 روز تا یوم الله 22 بهمن باقی مانده است. این البته برای ما مسجل است که 6 روز دیگر باید پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی را جش بگیریم. اما آیا بزرگترهای ما 32 سال پیش همین قدر به پیروزی شان ایمان داشتند؟ نمی دانم..اگر از خودشان بپرسی آنقدر از وحشت و اختناق و بی اعتمادی آن دوران خواهند گفت و آن قدر بر این پیروزی فخر خواهند فروخت که مطمئن می شوی یک اتفاق خارق العاده رخ داده است. اتفاقی که ما در آن سهمی نداشته ایم. اما در حفظ آن چطور؟
همیشه وقتی در هفته دفاع مقدس و یا دهه فجر تصاویر آن دوران را تماشا میکنم این موضوع به ذهنم می آید که ای کاش من هم چنین شرایطی را تجربه کرده بودم. ای کاش چند سالی زود تر متولد میشدم. ای کاش آن شادی عمیق روز پیروزی در کام من هم ماندگار میشد. اما بعد چیز دیگری به ذهنم خطور می کند. بزرگترهای ما انقلاب کردند و سرنوشت عجیبی برای خود ساختند هنوز عمری از این انقلاب نگذشته بود که جنگ شروع شد و چه رنجها که نبردند در آن دوران. چه عزیزان که از دست ندادند چه صبر ها که نکردند چه روزها که بر آن ها نگذشت و بعد ذهنم بر میگردد به امنیت مانای دوران خودمان به ثبات ایران اسلامی به دستاوردهایی که هر روز کسب می شوند و افتخاراتی که پدید می آیند. فکر میکنم که اگر هر لحظه ها را به شکر سپری کنم باز هم کم است که خدا نعمتش را با زیستن در یک جامعه اسلامی ولایی که روح تشیع در آن موج میزند بر ما تمام کرده است. اما خوب که دقیق می شوم میبینم که این همه نعمت زمینه کم توجهی مرا پدید آورده است.
خوب که فکر میکنم میبینم شاید خواست خدا این بود که ما هم نفحه ای از آن ایام را تنفس کنیم و ماجرای فتنه پارسال ایمان و ولایتمداری و صبر ما را محک بزند. شاید درستش این بود که فتنه پارسال رخ دهد تا ما فریاد زدن را بیاموزیم. شاید حکمت این بود که بفهمیم وقتی ما در سکوت خوش بینانه خود مشغول زندگی بودیم کسانی با اهداف مغرضانه خود مشغول تیشه زدن به ریشه انقلابمان بودند. شاید باید این همه خون دل میخوردیم تا معنای تولی و تبری در ذهنمان کامل شود. باور دارم که اطاعت امر ولی تنها راه نجات است و ولایتمداری تنها شیوه درست زندگی و میدانم که هر چه بکنم دینم به مولای مطهر ادا نمیشود ولی شاید حالا بیش و پیش از گذشته باید به انجام وظیفه فکر کنیم و چه وظیفه ای بالاتر و مهم تر از کسب علم و آموختن و مطالعه کردن؟ چه چیزی مهمتر از همت و کار مضاعف؟ چه امری ارزشمند تر از دستور مولای مطهر؟ گمان کنم که تنها چیزی که مرا و ما را برای انجام وظیفه مجهز میکند روحیه تقوا و تقویت ایمان است. خوب که فکر میکنم میبینم که مهمترین وظیفه من این است که سالم زندگی کنم و حتی اگر به دانشگاه نمیروم دانشجوی خوبی باشم و " دانشجوی خوب یعنی کسی که خوب درس بخواند، خوب ورزش کند و خوب تهذیب اخلاق کند"
نظرات شما: نظر