سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سزا نباشد آنکه دانشمند نیست، خوشبخت شمرده شود و آنکه مهربان نیست، ستوده به شمارآید . [امام صادق علیه السلام]
 

 

 

فرص الخیر( فرصتها مانند گذشتن ابرها میگذرند)

بسم رب الشهدا

مولای مهربان شب های سه شنبه سلام

به گمانم خدا می خواست که ما عاشق باشیم حســـــــــــــــــــــــــــــــین را آفرید. خدا میخواست آزاده باشیم عــــــــــــــــــــــــباس را آفرید و می خواست صبوری کنیم زیـــــــــــــــنب را و چون از هجوم این همه حجم عشق بر وجود نازپرورد ما آگاه بود، برای اینکه تنها نباشیم، تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو را آفرید

باور دارم که هر چه سختی به من میرسد از عدم توکل است و فراموش کردن وجود نازنین تو.

حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

اصلا تقصیر خودمان است.آنقدر از نبودنت گفتیم و فیض ِبودنت را فراموش کردیم که حالا بودن و حیات این شکوفه های بهاری را بیشتر باور میکنیم تا حضور تو را. هر چند که اکنون ما در زمستان باشد و دیر زمانی از پایان زندگی آنها گذشته باشد. برای ما همین که عکسی از این شکوفه ها ثبت شده حجت را تمام می کند که زمانی موجود بوده. نمیدانم چه سری دارد که به راحتی یادمان میرود که تو اکنون هستی همیشه بوده ای و باز هم خواهی بود .

مولا من

این روزهایم دارد با غمی می گذرد که عاقبت خردم خواهد کرد. امشب که آمدم  و مهمان تو شدم به رسم عهد چهل شبی تازه یادم افتاد که پروردگار یگانه هستی همان طور که مرا در هستی پرورش میدهد سایه تو را بر سرم مستدام کرده. حالا باید یادم بیفتد که بودن تو یعنی غـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمی نیست. حالا باید یادم بیفتد که بودن تو یعنی انــــــــــــــــــــــــــــدوهی نیست. دارم صدای خرد شدن استخوان هایم را می شنوم اما این بار این هجوم سنگین نسیان است که بر من آوار شده و نه غم دنیایی تنها که تا رسیدن اجلم مهمانش هستم

 یادم می افتد به این بیت:

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد

حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

و من امشب معنای جدیدی یافتم از این سخنی که از دل بر آمده/ حیف من هستم که با وجود تو هنوز غم دارم نه دنیایی مه مشحون عطر وجود توست.

مولای مهربان شب های سه شنبه

دستم را بگیر که دنیا بس تاریک است و راه های هدایت نا پیدا؛ و مگر نگفتی که ستاره ما زمینیانی و مایه امنیت ما.پس ای ستاره وعده داده شده از گوشه ای برون آی که راه مقصودم گم شده





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 89/10/28 ::: ساعت 9:52 عصر :::   توسط رهرو شهدا 
    نظرات شما: نظر

    بسم رب الشهدا

    سلام به همه

    لطفا برای دیدن سهمتان در تلاوت قرآن به اینجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا سر بزنید

    خیلی خیلی خیلی التماس دعا





  • کلمات کلیدی : ختم قرآن روضه مجازی

  • ::: سه شنبه 89/10/28 ::: ساعت 1:10 عصر :::   توسط رهرو شهدا 
    نظرات شما: نظر

    بسم رب الشهدا

    خدا کند قبلت که میشکند خدا پشت و پناهت باشد.

     به قول تاگور شاعر پر آوازه هندی:

    خدایا

    آن ها که همه چیز دارند مگر تو را به سخره می گیرند

    آن ها را که هیچ ندارند مگر تو را

    قدمت در راه خدا محکم و قلمت برای خدا مستحکمگل تقدیم شما

    تا بوده همین بوده عزیز دل/ صلحا همیشه قربانی زیاده خواهی دنیاطلبان شده اند. دل قوی دار که خدا بر جای حق نشسته. خوش به حال تو که در پیشگاه خدا سربلندی/ دعا یادت نرود که محتاج دعای تو هستم

    برای آنها که طلب اسم میکنند:

    تا نگردی آشنا زین پرده رازی نشنوی

    گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

    باور دارم که این پیغام سروش ما صدا ندارد/ بلکه همچون نوری نامرئی در قلبهای ما در جریان است/ پس نیازی به گفتن اسم نمیبینم

    ====================

    این صرفا یک هدیه است برای آنکس که عمیقا دوستش دارم





  • کلمات کلیدی : فقط برای خودت

  • ::: یکشنبه 89/10/26 ::: ساعت 3:35 عصر :::   توسط رهرو شهدا 
    نظرات شما: نظر

    بسم رب الشهدا

    مدتی هست که ذهنم به شدت درگیر شده و همین فرصت نوشتن را از من گرفته است از طرف دیگر به تازگی کلید یک دفترچه یادداشت قدمی را پیدا کرده ام. با خواندن نوشته های این دفترچه یاد گذشته ب شدت برایم زنده شد. درست مثل یک فیلم قدیمی که بعد از مدتها داخل دستگاه میگذاری و دوباره تماشا میکنی. این متنی که برای شما می گذارم قسمت اول یک سه گانه قدیمی هست با عنوان" پیدایش"

    اگر دوستش داشتید دو قسمت بعد را هم قرار خواهم داد. تذکر لازم اینکه سعی می کنم ویرایشی نکنم متن را و حالت محاوره ای آن را حفظ کنم. به علاوه اینکه اغلب خیلی ساده اند. امیدوارم در پایان حس نکنید که وقتتان تلف شده

    پیدایش

    الان مدتی است که به اندازه قبل سخت گیر نیستم، خیلی چیزها که پیش از این آزارم می داد، حالا مثل بازیچه ای است که در دستان ماهر و مهربان کودک وجودم به بازی گرفته می شود. دیگر برایم مهم نیست که بقیه چی میگن و یا چه می کنند دوست دارم گوش به نوای دلم بسپرم و اونقدر در امتداد جاده زندگی پیش برم تا به انتهای مه آلود آن برسم. دلم میخواهد تمام صداهای زیبا و همه نجواهای عاشقان ای را که از قدیم در فضا شناور بودند بشنوم. دوست دارم طعم همه عشق هایی را که در جهانِ پیش از من جریان داشتند بچشم. دلم میخواهد تمام جامهای عاشقی را خالی کنم و بدون واهمه همه مائده های روحی عشق را به یکباره ببلعم. اینکه چگونه نمیدانم اما دلم میخواهد تنها یک چیز در لحظه لحظه این رویاها همراهم باشد و آن هم یاد شیرین و مهربان توست. 

    میدانم که اگر تو را از یاد ببرم تو فراموشم نمیکنی. پس قول بده این بار که یواشکی سرم را از دیوار دلم بلند می کنم تا نگاهی به داخلش بیندازم خودت در را به رویم باز کنی تا بتوانم ببینمت. همان طور که هستی نه آن شکلی که من میخواهم باشی.

    قول بده این بار که خواستم اسمت را به زبان بیاورم خودت تک تک سلول های بدنم را برای فریاد زدن نام مبارکت قوت دهی. می دانم که تو خوب میدانی دوستت دارم! حتی اگر آن قدر مشغول بازی با دنیا باشم که فراموش کنم به آن اعتراف کنم و مطمئنم که تو هم مرا دوست داری و می شناسمت که چه مهربانی. پس به خاطر همه خوبی هایی که در دنیا هست به من رحم کن

    الهی برحمتک یا ارحم الرحمین






    ::: جمعه 89/10/24 ::: ساعت 6:52 عصر :::   توسط رهرو شهدا 
    نظرات شما: نظر

    بسم رب الشهدا

    آقای من، محبوب شیرین عالَم

    تو امام زمان منی؛ اگر به خواست خدا در پس پرده غیبت نبودی همچون مردمان سعادتمند گذشته هر گاه که خستگی دنیا بر من عارض میشد و یا هر گاه که دل کشش پذیرفتن طلب های دل را نداشت، پاورچین پاورچین و آرام آرام به در خانه تو می آمدم و حتی شده به شنیدن صدای تلاوت قرآن تو آرام می گرفتم.اما حالا که خورشید وجود تو در پس ابرهای غیبت پنهان است و حالا که تعلقات پرده غفلت بر عینیت وجود من کشیده، چه می توانم کرد جز اینکه سر بر زانوی نیاز بنهم و آرام اشک بریزم. ........

    (مولای مهربان شب های سه شنبه)

    امروز و امشب ساعات مقدسی در بارگاه لطف تو خلق می شود؛ تو عاشقان زیادی را خواهی دید که در کنار سرای تو آرمیده اند و سر بر سجده شکر می سایند، برای خاطر نعمتی که بر آنها تمام شده و حجتی که عیان گردیده

    مهدی جان، ای که مایه هدایت عالمی

    اگر در میان میهمان بارگاه تو کسی هست که گوشه چشمی بر او داری، به همان رابطه مولی و مرید میانتان قسمت میدهم که دستم را بگیری. وجود نازپرورده ام درگیر امواج خروشان نیاز است.گیج و سرگردان به دور خود می چرخم. هرچه بیشتر تو را و خدا را صدا می زنم بی ثباتی کَلَکی که بر ان سوارم بیشتر بر من نمایان می شود و بیشتر می فهمم که در طول عمری که بر من گذشته چقدر زیاد خواسته ام و چه قدر کم دانسته ام.......

    19 مهر 1384

    7 رمضان 1426

    جایی میان زمین و آسمان

    و حالا 21 دی ماه 1389 است. یعنی چیزی حدود 5 سال بعد از این دست نوشته. پریشانی و اندوه عمیق آن روزها را که به یاد می آورم دست مهربان و هدایتگرت را به روشنی میبینم. انگار همین دیروز بود که در یکی از ایم خجسته تاریخ دستی بر قلبم گذاشتی و از سرگردانی نجاتم دادی و افسوس که من هم چنان و همان قدر فراموشکارم که بودم

    سلام و درود خدا و فرشتگانش بر تو باد که بیش از همه هستی مشتاق ظهوری.

    ===========================

    پ.ن : به این آدرس سر بزنید و در ثواب ختم میلیونی صلوات برای تعجیل در فرج مولایمان شریک شوید

    http://mahdie-fatemeh.blogfa.com/






    ::: سه شنبه 89/10/21 ::: ساعت 10:38 عصر :::   توسط رهرو شهدا 
    نظرات شما: نظر

    بسم رب الشهدا

    سلام علیکم جمیعا

    لطفا برای دیدن سهمتان در ختم قرآن به اینـــــــــــــــــــــــــجا رجوع کنید






    ::: سه شنبه 89/10/21 ::: ساعت 9:47 صبح :::   توسط رهرو شهدا 
    نظرات شما: نظر

    بسم رب الشهدا

    قربان صورت زیبای چون گلت بروم بانوی سه ساله حسین

    بعضی روضه ها احتیاج به تکرار ندارند. بعضی روضه ها را نباید هر جایی خواند. بعضی روضه ها عجیب آتش میزند دل را. من به سودای نوشتن از بنت الحسین، به عشق نوشتن از دختر سه ساله ابا عبدالله اینجا یعنی پشت هیچستان نشسته ام. اما قلم یاری ام نمی کند.... نمیدانم در اطراف تان دختر سه ساله دارید یا نه؟ نمیدانم این فرصت را دارید که گون های سه ساله را غرق بوسه کنید یا نه؟ نمیدانم چشمان پر از نور خدایش را دیده اید یا نه؟ نمیدانم با صدای شیرینش عاشقی کرده اید یا نه؟ نمیدانم دلتنگی اش برای بابا قلبتان را به درد آورده یا نه؟ نمیدانم.... نمیدانم ... نمیدانم

    خیلی حرف ها در ذهنم چرخ می خورد. خیلی چیز ها برای گفتن دارم. قلبم و اشکم همراه من فریاد می کنند عشقم را. اما شرم میکنم از چشمان رقیه ای که می خواند این متن را. اصلا تا همین جایش هم از دستم در رفته. تا همینجایش هم زیاده روی کرده ام. ببخش رقیه جانم. ببخش. مرا به پیشانی شکسته بابا ببخش. این گل را که دیدم مست گونه های مخملین رقیه شدم. قلبم و قلمم تاب نیاوردند نگفتن را.  قلبم تاب نیاورد نگفتن از دختر بابا را............اینجا را با چشمان بسته بخوان رقیه. تاب دلتنگی تو برای بابا را ندارم

    و مگر میشود از رقیه گفت و از زینب نگفت؟ مگر میشود صبر بانو را ندید......... بگذر رقیه جانم بگذر.......... اینجا را دیگر ........ از کدام رنج زینب بگویم که شایسته امشب باشد؟ چه بگویم که در شمار آید؟ عمه باشی میدانی که هرچه به برادر عاشق تر باشی برادر زاده را تنگ تر در آغوش می فشاری. حالا آعوش خالی عمه زینب بی رقیه...... حالا جای خالی حسین بی رقیه..... حالا رنج نبودن عباس بی رقیه.... از حالا دیگر همه چیز برای بانو بی رقیه ..............

    بگذر رقیه جانم بگذر که من هنوز مانده ام در اسرار " ما رایت الّا جمیلا" بگذر رقیه جانم بگذر. مرا به حال خودم واگذار امشب

     

     

     

     






    ::: دوشنبه 89/10/20 ::: ساعت 6:43 عصر :::   توسط رهرو شهدا 
    نظرات شما: نظر
       1   2   3      >